جوجو کوچولوجوجو کوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

جوجه کوچولوی مامان

مرخصی مامان

سلام به روی ماه دخترم که واسه اومدنش دارم لحظه شماری میکنم البته اینکه من فقط از فعل های مفرد استفاده میکنم و جمع نمیبندم دلیل این نیست که فقط من منتظرم  اینجا ادمای زیادی هستند که واسه شما دارن خودشونو اماده میکنند اما من و بابایی از همه مشتاق تریم چون شما ثمره عشق پاک ما هستی و نشونه شروع فصل جدیدی از کتاب زندگی من و بابا                                                                    دیگه این روزا واسه سر کار رفتن خیلی اذیت میشم و معمولاً دارم دیر تر از ...
8 آبان 1391

خمیازه دخمل ناز مامان و بابا

سلام نازگلکم، یه خاطره قشنگ و به یاد موندنی میخوام برات بگم و اون مربوط میشه به اخرین سونوگرافی شما که ما در تاریخ 22مهرماه انجام دادیم که این بار بابایی هم اومد تا شما رو ببینه   که یه اتفاق قشنگ افتاد و اونم این بود که همون لحظه ای که دکتر داشت کارشو انجام میداد شما خمیازه کشیدی و باعث خنده ما شد و اقای دکتر هم خودش کلی از این بابت مسرور شد   و بعد از تموم شدن کار دکتر و بیرون اومدن از مرکز سونوگرافی بابایی کلی میخندید و میگفت که شما چقدر شبیه منی و از این بابت کلی سر به سرم گذاشت ولی با این حال به شوخی همش میگفت که شما شبیه بابایی و خواسته با من شوخی کنه   ولی با این حال واسه منو بابایی در درجه اول فقط وفقط س...
8 آبان 1391

ناز مامان

راستش تو این چند وقته اتفاقات زیادی رخ داده که یه سریش اصلاً یادم  نیست ولی چیزایی رو که یادمه برات مینویسم مثلاً 8 شهریور ماه عروسی خاله ناهید بود(یکی از همکارام که همسایمونم هست) خیلی خوش گذشت با خاله حدیثه .خاله معصومه .خاله نسرین که با پسر گلش اقا صدرا اومده بود وخاله سمیه و خاله سحر با دختر نازش امیتیس حسابی مجلس و واسمون گرم کرده بود و خاله سمانه رفته بودیم  ماجرای دیگه مربوط به تاریخ 6 مهر ماه بود که عمه مریم بابایی وشوهرش همراه باباجون اینا اومدن خونمون و همراه هم رفتیم عروسی پسر خاله باباجون خیلی هم خوش گذشت و اونا با دیدن وسایلت کلی ذوق کردن و بهمون به خاطر داشتن یه همچین فرشته نازی تبریک گفتن  تو این ماه یعنی ...
8 آبان 1391

دختر ناز مامان

سلام عشق مامان دلم برای هر چه زودتر دیدنت تاپ تاپ میکنه امیدوارم هرچه زودتر به جمع ما ملحق شی چون دیگه طاقتمون تموم  شده جوجه کوچولوی من  باید منو هم ببخشی که با این همه تاخیر به وبلاگت سر میزنم اما قول میدم دیگه اینهمه تاخیر نداشته باشم    ...
8 آبان 1391
1